از اين روزهاي رفتني
يادت مي آد چقدر ميگفتي با مني؟
مي ترسم از دستت بدم
يا خسته شم بزارم برم
ميترسم از اين همه سايه
از اجلي كه پا به پامه
مي ترسم از حسي كه داره مي ميره
براي بودن عشق
يه جورايي داره جون مي ده
ميترسم از دنياي تو
از اين سكوتي كه نمي زاره
حتي بشنوم صداتو
ميترسم از هواي سرد
از اين كه دوريت بشه واسم يه درد
مي ترسم از اين پر پرواز نازنين
خواهشم اينه دلمو زير پاي نامردا ننداز
مي ترسم از بارون شب
از اين كه من گريه كنم
تو بهم بكني يه خورده شك
نیلوفر ابی...برچسب : نویسنده : نیلوفر ابی yek بازدید : 1368