نیلوفر ابی

ساخت وبلاگ

سلام دوستای گلم امروز سالگرد یک سالگی نامزدی من و فردین هستش یعنی ۸/۱۲/

۸۹ میخوایم جشن بگیریم جای شما رو خالی گذاشتیم. راستی منتظر عکس کیکمون

باشین اما تو رو خدا یه وقت هوس نکنینا.بچه ها یادتون نره بهمون تبریک بگینا ما هم

واستون تو وبلاگ کیک میزاریم.

نیلوفر ابی...
ما را در سایت نیلوفر ابی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : نیلوفر ابی yek بازدید : 1061 تاريخ : دوشنبه 8 اسفند 1390 ساعت: 18:40

آدمک آخر دنياست بخند

 آدمک مرگ همين جاست بخند

 دست خطي که تو را عاشق کرد

شوخي کاغذي ماست بخند،

آدمک خرنشيا گريه کني

دنيا سراب است بخند

،آن خدايي که بزرگش خواندي

 بخدا مثل تو تنهاست بخند.

نیلوفر ابی...
ما را در سایت نیلوفر ابی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : نیلوفر ابی yek بازدید : 1078 تاريخ : دوشنبه 10 بهمن 1390 ساعت: 19:13

در این پیچ و خم دنیای انسانها

در این درد و غم آواز گنجشکها

عجب قصه ایست کوچ پرستوها

لبانم به سکوت محکوم است

اما کندن کوه غم جرم دیروز است

دیروز تو امروز و فرداهای من بود

امروز من مرگ تو و رویاهای من بود

تا دیروز مرگ تو مرگ خودم بود

اما امروز مرگ تو عمر دوباره منه

دیروز عشق تو نفسی بود توی رگهام

و توی خونم اما امروز اسم تو شده بلای جونم

آره تا دیروز تو بودی همه کسم

اما  الان به آسمون قسم که از تو من نمیگذرم.

نیلوفر ابی...
ما را در سایت نیلوفر ابی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : نیلوفر ابی yek بازدید : 1060 تاريخ : يکشنبه 9 بهمن 1390 ساعت: 0:40

هیچی ازم نمونده ای خدا

تا کی باشم ازش جدا؟

امروز و فرداست که بمیرم

خدایا من به دام دلتنگی اسیرم

دگر نای گریه ندارم تا کی بغضهایم را بفشارم؟

الهی پشت و پناهش باش این است زیبا ترین دعایم

سازم شکسته و این خانه سوت و کور است

صدایم هم گرفته آخ که ساز هم بی فایده ست

نمیدانم حکایت این سقف و دیوار چیست؟

پشت و پناهم بوده در تمام وقت

مگر از جنس سنگ نیست؟

راستی چهچه آن مرغک بیچاره یادم رفت

گمانم او هم در دل کوچکش دردی هست.

نیلوفر ابی...
ما را در سایت نیلوفر ابی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : نیلوفر ابی yek بازدید : 1167 تاريخ : جمعه 7 بهمن 1390 ساعت: 1:27

مي ترسم از نگاه سرد

از اين روزهاي رفتني

يادت مي آد چقدر ميگفتي با مني؟

مي ترسم از دستت بدم

يا خسته شم بزارم برم

ميترسم از اين همه سايه

از اجلي كه پا به پامه

مي ترسم از حسي كه داره مي ميره

براي بودن عشق

يه جورايي داره جون مي ده

ميترسم از دنياي تو

از اين سكوتي كه نمي زاره

حتي بشنوم صداتو

ميترسم از هواي سرد

از اين كه دوريت بشه واسم يه درد

مي ترسم از اين پر پرواز نازنين

خواهشم اينه دلمو زير پاي نامردا ننداز

مي ترسم از بارون شب

از اين كه من گريه كنم

تو بهم بكني يه خورده شك

نیلوفر ابی...
ما را در سایت نیلوفر ابی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : نیلوفر ابی yek بازدید : 1372 تاريخ : چهارشنبه 5 بهمن 1390 ساعت: 18:37

گاه چون مادری دردل میخزد

وزهرخودرا آرام میریزد

گاه یک روز تمام چون کبوتری

برهرپنجره ات کزمیکندوخرده

نان میچیند

گاه ازدرون گلی خواب آلود بیرون میجهد

وچون یخ نمی برگلبرگ آن میدرخشد

وگاه حیله گرانه تورا

ازهرآنچه شاداست و آرام دورمیکند

گاه درآرشه ی ویولونی مینشیند

ودرنغمه ی غمگین آن هق هق میکند

وگاه زمانی که حتی نمیخواهی باورش کنی

درلبخندیک نفرجاخوش میکند

< آناآخماتووا >

نیلوفر ابی...
ما را در سایت نیلوفر ابی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : نیلوفر ابی yek بازدید : 1127 تاريخ : چهارشنبه 5 بهمن 1390 ساعت: 15:21

دربهارزندگی باتوبودن  برایم سازگیتاریست"

که میگویددرپس هرنابهنجاری باید زیست"

دراین کوچ نابسامان پرستوهای دل

دراین همه جیغ وفریادبیصدای کوه"

کاش میشددل به دریاسپردوموجها راشمرد"

کاش میشد خیال مردن رابه فرداسپرد"

دنیاوصد افسوس که توخورشیدی ومن بی نورم"

ببخش نمیدانستم درفکرتو من مثال یه کوهم"

امیدی برای من نیست میدانی چرا؟

چون باران پشت شیشه مال من نیست...

نیلوفر ابی...
ما را در سایت نیلوفر ابی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : نیلوفر ابی yek بازدید : 994 تاريخ : سه شنبه 4 بهمن 1390 ساعت: 22:25

بنویس با خط ریز ازسردی خاطره هام ازاین دل بهونه گیر"

بنویس همیشه یادمی تاقیامت درکنارمی.

بنویس با رنگ مشکی جزمن نداری عشقی"

بنویس زقلبی خسته که محتاج درمان یه درده"

نزاربگم دلم گرفته یه بغض کهنه توگلوم نهفته"

میدونی الان چندروزگذشته اماصدات هنوز از یادم نرفته"

گفتی میای فردای من به جون هردومون

از این امروز و فردا خیلی خسته ام"

جایی که نیستی نفس کشیدن هم برام یه درده

بشمرالان ببین دردام چقدره؟؟؟

نیلوفر ابی...
ما را در سایت نیلوفر ابی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : نیلوفر ابی yek بازدید : 970 تاريخ : سه شنبه 4 بهمن 1390 ساعت: 22:25

صدایم کن صدای تو آرامش خیال است بانو"صدایم کن که دراین دنیای هیچ و پوچ همه رهگذریم واهل کوچ"بانوی شهرآواز من باتوزندگی رو میکنم آغاز"بانوی من چشام نبینه روزی که زیرچشمات نمه"الهی بمیره برای توهرچی غمه"چادرشب نمازتوبگیربادنبره کنارپنجره ازشدت انتظار خوابت نبره"خبردادم به قاصدک گفتم:قسم به نازکم همین روزامیام .گفتم:که بانوی منی.خفته ی زیبای منی"کاشکی یه شب سرمیزدی... نیلوفر ابی...
ما را در سایت نیلوفر ابی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : نیلوفر ابی yek بازدید : 1053 تاريخ : سه شنبه 4 بهمن 1390 ساعت: 22:25

دیوانه بودن رادوست دارم چون تمام دغدغه یک دیوانه شادی ست وغم دردلش جایی ندارد"عاشق بودن رادوست دارم چون درآغازش عشق وپایانش مرگ است"زندگی رادوست دارم چون بهانه خوبی برای باتوبودن است ودرآخرخدایی رادوست دارم که تورا آفریدتامن بتوانم امیدی به لحظه هایم .فردایم وحتی آینده ام داشته باشم. نیلوفر ابی...
ما را در سایت نیلوفر ابی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : نیلوفر ابی yek بازدید : 969 تاريخ : پنجشنبه 13 بهمن 1390 ساعت: 17:58

امروزواسم یه روزخوبه

الهی غم وغصه دوربمونه

امروز روزیه حس تازه

امروزتولدیه مردخاصه

مردی که آرزوی من پشت ستاره های دنباله داره

امروزتولدیه عشق پاکه

عشقی که عمقش خیلی بیشترازیه چاهه

امشب آسمون به افتخارتورنگی شده

لباس مشکیشو ببین چه رنگی شده؟

خداکنه بارون بیادتااشکامونبینی

شایدباورت نشه اماخیلی برام عزیزی.

این شعر رو باتمام وجودم به کسی تقدیم میکنم که ستایش کردنش تمومی نداره.

عمرمن تولدت مبارک...

نیلوفر ابی...
ما را در سایت نیلوفر ابی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : نیلوفر ابی yek بازدید : 952 تاريخ : سه شنبه 4 بهمن 1390 ساعت: 22:25

فرزندم هزارحکمت آموختم که ازآن چهارکلمه آموختم که جامع کلمات است.دوچیزراهرگزفراموش نکن:

۱خدارا  ۲مرگ را

دوچیزراهمیشه فراموش کن :۱به کسی  خوبی کردی  ۲کسی به توخوبی کرد

واماچهارکلمه دیگر...

به مجلسی واردشدی زبان نگه دار.به سفره ای واردشدیشکم نگه دار.

به خانه ای وارد شدی چشم نگه داروبه نمازایستادی دل نگه دار.

نیلوفر ابی...
ما را در سایت نیلوفر ابی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : نیلوفر ابی yek بازدید : 1093 تاريخ : سه شنبه 4 بهمن 1390 ساعت: 22:25

افسانه ی باتوبودن شده برام یه خواهش

کاش میدیدی خسته ام ازاین همه نیایش

توی شهرشلوغ دل هردوی ماحرفی ازقانون نبود

توفکرماچیزی جز رسیدن به گنج قارون نبود

عشقمون چه زودپرکشیدورفت

قیدمن‌‌ تو هرچی احساس بود و زد

جدایی ماغیرممکن بودمثل طلایی که بشه سفید

هیچ وقت حتی توخیالم پرنمیزدکه بهم بگی بمیر

غروب عشق من وتو به سرخی خورشیدنشد

ماه قشنگ آسمون ای کاش پشت ابراپنهون نمیشد

واسه این تقویم بی فردای عمرم یه روز خوب باقی نموند

بخداخسته شدم ازبس بهت گفتم بمون

من گدای مسکین به دنبال عشق توبودم

الهی عمرت ازدنیاکم شه که بدجورافتادی به جونم

نیلوفر ابی...
ما را در سایت نیلوفر ابی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : نیلوفر ابی yek بازدید : 1154 تاريخ : سه شنبه 4 بهمن 1390 ساعت: 22:25

مینویسم تابدها بنویسندسرگذشتم رادرکتابها

گل سرخ گذربود و گذشت آنچه درسرنوشت ماگذشته بود

سالهادرسکوت حقیرانه ی خودچه صادقانه زیستیم

چه بساالان بخاطراشکهایمان سرتاپاخیسیم

که میتوانست درآن زمان تلخی را معنا کند

برای داشتن خوشبختی خداخدا کند

عمرخوشبختی ماکوتاه بود

گذرگه عالم اماچه بیوفابود

آشیانه یمان راساختیم ازخاک

اماویرانش کردچیزی ازجنس باد

کاش رفتنت درقلب ویرانم زیبا بود

کاش مثل پروازمرغان دریا بود

غم سرتاپایم رامیفشارد خداکجاست

گمان کنم نمیداند؟

جسم ویرانم پروازت راهنوز باورندارد

جزتودرقلبم کسی دیگرجاندارد

این چه سرنوشتی ست خداوندا

اوزیرخاک خفته ومن سنگ دربغل

حتی ابربه گریه افتاد ازاین آه سرد...

 

 

 

 

 

 

 

 

نیلوفر ابی...
ما را در سایت نیلوفر ابی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : نیلوفر ابی yek بازدید : 902 تاريخ : سه شنبه 4 بهمن 1390 ساعت: 22:25

روي صندلي کلاس نشسته بودم درست يادمه اون زنگ رو زبان داشتيم راستش چنددقيقه اي که از زنگ گذشت شروع کردم واسه بادوستام حرف زدن وموشک انداختن به اين ور و اون ور آخه من عادت ندارم سرکلاس ساکت بشينم دوست دارم فقط شيطوني کنم!دبيرزبانمون هم ازاونايي بودکه خيلي زوداز کوره درميرن،اول خواست بخاطرشلوغ کردنام منوازکلاس بفرسته بيرون امابعدپشيمون شدو منوفرستادآخرکلاس،منم چون دعوام کرده بودديگه اون روزبه درسايي که ميداد اصلاتوجه نميکردم.فقط داشتم روي کتابم چندجمله عاشقانه مينوشتم،اومدم اون جمله هاروکنارهم نوشتم،اولش واسم چندان جالب نبوداما زنگ تفريح که خورد کتابمودست گرفتمو اون جمله هارونوشتم روي برد کلاسمون!واسه چنددقيقه رفتم بيرون واستراحت کردم وقتي برگشتم چيزجالبي ديدم.ديدم بيشتردوستام قلم به دست دارن جمله هايي که من به هم وصله زده بودم وشده بوديه شعرپراز احساس وخواهش رويادداشت ميکنن اون اولين شعري بودکه من نوشتم وباتأييددوستام باورش کردم به اينجارسيدم. نیلوفر ابی...
ما را در سایت نیلوفر ابی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : نیلوفر ابی yek بازدید : 854 تاريخ : سه شنبه 4 بهمن 1390 ساعت: 22:25